--> مرداد 91 - مهربانه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مهربانه

بنگاه زناشویی

در ایتالیا مردی قصد ازدواج داشت.
پس به یک بنگاهی مراجعه کرد که روی آن نوشته بود «بنگاه زناشویی».
مرد در را باز کرد و وارد اتاقی شد که دو در داشت.
روی یکی نوشته شده بود «زیبا» و روی دیگری «نازیبا».
در زیبا را فشار داد و وارد اتاق شد.
دو در دیگر دید، روی یکی نوشته شده بود «کدبانوی خوب» و روی دیگری «شلخته».
او از در کدبانوی خوب وارد شد.
در آن جا دو در دیگر بود که روی یکی «جوان» و روی دیگری «پا به سن گذاشته» نوشته شده بود.
از در جوان وارد شد.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ته اتاق آینه ی دیواری بزرگی دیده می شد که روی آن این جمله نوشته شده بود :
«با چنین ادعا و هوس ها، بهتر است اول خودتان را در این آینه نگاه کنید!!»

http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/89/33.jpg





نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/5/17 توسط سما سماواتی

دکتر شریعتی

http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/89/32.jpg
اگر دروغ رنگ داشت؛ هر روز شاید؛ ده ها رنگین کمان
در دهان ما نطفه می بست و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت؛ عاشقان سکوت شب را ویران میکردند
اگر براستی خواستن توانستن بود؛ محال نبود وصال !
و عاشقان که همیشه خواهانند؛ همیشه میتوانستند تنها نباشند

اگر گناه وزن داشت؛ هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد ؛
تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی ... و من شاید ؛ کمر شکسته ترین بودم

اگر غرور نبود؛ چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند ؛
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان جستجو نمیکردیم

اگر دیوار نبود؛ نزدیک تر بودیم؛ با اولین خمیازه به خواب میرفتیم
و هر عادت مکرر را در میان 24 زندان حبس نمیکردیم

اگر خواب حقیقت داشت؛ همیشه خواب بودیم

هیچ رنجی بدون گنج نبود ... ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند
اگر همه ثروت داشتند؛ دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدید؛ تا دیگران از سر جوانمردی؛
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند، اما بی گمان صفا و سادگی میمرد .... اگر همه ثروت داشتند

اگر مرگ نبود ؛
همه کافر بودند ؛
و زندگی بی ارزشترین کالا بود
ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید

اگر عشق نبود ؛
به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم .... اگر عشق نبود

اگر کینه نبود؛
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند

اگر خداوند؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد
من بی گمان دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا
انگاه نمیدانم براستی خداوند کدامیک را می پذیرفت?
دکتر شریعتی





نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/5/17 توسط سما سماواتی

غذای مهد کودک در ژاپن

غذای بچه های مهد کودک در ژاپن

http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/18.jpg
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/19.jpg
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/20.jpg
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/21.jpg
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/22.jpg
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/23.jpg
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/24.jpg
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/25.jpg
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/26.jpg
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/27.jpg
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/28.jpg
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/29.jpg
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/30.jpg
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/31.jpg
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/32.jpg
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/33.jpg
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/87/34.jpg

منم اگه از این غذا ها میخوردم کلی مدال المپیک میگرفتم :D





نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/5/16 توسط سما سماواتی

 

برای ما که میفهمیم

معروف است که عقب مانده ها چیزی نمی فهمند.
چند سال پیش در جریان بازی های پاراالمپیک (المپیک معلولین) در شهر سیاتل آمریکا 9 نفر
از شرکت کنندگان دوی 100متر پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند.
همه این 9 نفر افرادی بودند که ما آنها را عقب مانده ذهنی و جسمی می خوانیم.

http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/88/04.jpg

آنها با شنیدن صدای تپانچه حرکت کردند. بدیهی است که آنها هرگز قادر به سریع دویدن نبودند و حتی نمی توانستند به سرعت قدم بردارند بلکه هر یک به نوبه خود با تلاش فراوان می کوشید تا مسیر مسابقه را طی کرده و برنده مدال پاراالمپیک شود ناگهان در بین راه مچ پای یکی از شرکت کنندگان پیچ خورد. این دختر یکی دو تا غلت روی زمین خورد و به گریه افتاد.

هشت نفر دیگر صدای گریه او را شنیدند، آنها ایستادند، سپس همه به عقب بازگشتند و به طرف او رفتند. یکی از آنها که مبتلا به سندروم "دان" -عقب ماندگی شدید جسمی و ذهنی - بود، خم شد و دختر گریان را بوسید و گفت : این دردت رو تسکین میده.
سپس هر 9 نفر بازو در بازوی هم انداختند و خود را قدم زنان به خط پایان رساندند.
در واقع همه آنها اول شدند. تمام جمعیت ورزشگاه به پا خواستند و 10 دقیقه برای آنها کف زدند.

کاش ما هم چیزی نمی فهمیدیم ....





نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/5/16 توسط سما سماواتی

سیاست دخترا در مواجهه با پسرا :

1- حیله گری با پسرای معصوم و ساده
2- خوشمزگی با پسرای خوش قیافه
3- دوستی با پسرای باهوش
... 4- عشق با پسرای وفادار
5- ازدواج با پسرای پولدار

و اما سیاست پسرا در مواجهه با دخترا :

1- پیچوندن دخترای معصوم و ساده
2- پیچوندن دخترای خوش قیافه
3- پیچوندن دخترای باهوش
4- پیچوندن دخترای وفادار
5- پیچوندن دخترای پولدار
6 – ازدواج با هیچکدام
 





نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91/5/12 توسط سما سماواتی
   1   2   3      >