--> تیر 91 - مهربانه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مهربانه

عروسی مان خوب برگزار شد . . .


حالا در خانه خودمان نشسته ایم و این اولین شب آرامش ماست ، هنوز لباس عروس و کت شلوار دامادی بر تن مان است ،

خسته ایم و این شیرین ترین خستگی دنیاست که پس از سال ها به هم رسیده ایم . . .

با همان لباس عروس برمیخیزد و 2 نخ سیگار میاورد و روی پاهایم مینشیند ، یکی بر لب من و دیگری بر لب او . . .

چشم هایمان میخندد . . .

میدانیم امشب چه خبر است و این هم شیرین ترین سیگار دنیا خواهد شد . . .

چشم در چشم ، دست در دست و چند پک عمیق و فضای خانه مه آلود میشود . . .

ناگاه لای انگشتانم داغ میشود و از این رویای شیرین بیرون می آیم . . .

 

یادم می آید تو سال هاست که رفته ای بی معرفت و من هنوز با هر نخ سیگار غرق رویای تو می شوم . . .

 

 





نوشته شده در تاریخ شنبه 91/4/31 توسط سما سماواتی

همه چهار زن دارند

روزی روزگاری تاجر ثروتمندی بود که 4 زن داشت  . زن چهارم را از همه بیشتر دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت و غذاهای خوشمزه پذیرایی می کرد.. بسیار مراقبش بود و تنها بهترین چیزها را به او می داد.

زن سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار میکرد . پیش دوستهایش اورا برای جلوه گری می برد گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مردی دیگر برود و تنهایش بگذارد  

واقعیت این است که او زن دومش را هم بسیار دوست می داشت . او زنی بسیار مهربان بود که دائما نگران و مراقب مرد بود . مرد در هر مشکلی به او پناه می برد و او نیز به تاجر کمک می کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید.

اما زن اول مرد ، زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگی بود ، اصلا مورد توجه مرد نبود . با اینکه از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای که تمام کارهایش با او بود حس می کرد و تقریبا هیچ توجهی به او نداشت.

روزی مرد احساس مریضی کرد و قبل از آنکه دیر شود فهمید که به زودی خواهد مرد. به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت :

" من اکنون 4 زن دارم ، اما اگر بمیرم دیگر هیچ کسی را نخواهم داشت ، چه تنها و بیچاره خواهم شد !"

بنابرین تصمیم گرفت با زنانش حرف بزند و برای تنهاییش فکری بکند . اول از همه سراغ زن چهارم رفت و گفت :

" من تورا از همه بیشتر دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام و انواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام ، حالا در برابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه می شوی تا تنها نمانم؟"

زن به سرعت گفت :" هرگز" همین یک کلمه و مرد را رها کرد.

ناچاربا قلبی که به شدت شکسته بود نزد زن سوم رفت و گفت :

" من در زندگی ترا بسیار دوست داشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟"

زن گفت :" البته که نه! زندگی در اینجا بسیار خوب است . تازه من بعد از تو می خواهم دوباره ازدواج کنم و بیشتر خوش باشم " قلب مرد یخ کرد.

مرد تاجر به زن دوم رو آورد و گفت :

" تو همیشه به من کمک کرده ای . این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید از همیشه بیشتر ، می توانی در مرگ همراه من باشی؟"

زن گفت :" این بار با دفعات دیگر فرق دارد . من نهایتا می توانم تا گورستان همراه جسم بی جان تو بیایم اما در مرگ ،...متاسفم!" گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد

در همین حین صدایی او را به خود آورد

" من با تو می مانم ، هرجا که بروی" تاجر نگاهش کرد ، زن اول بود که پوست و استخوان شده بود ، انگار سوء تغذیه بیمارش کرده باشد .غم سراسر وجودش را تیره و ناخوش کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود . تاجر سرش را به زیر انداخت و آرام گفت :" باید آن روزهایی که می توانستم به تو توجه میکردم و مراقبت بودم ..."

 

در حقیقت همه ما چهار زن داریم

 زن چهارم که بدن ماست . مهم نیست چقدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنی وقت مرگ ، اول از همه او ترا ترک می کند.

 زن سوم که دارایی های ماست . هرچقدر هم برایت عزیز باشند وقتی بمیری به دست دیگران خواهد افتاد.

زن دوم که خانواده و دوستان ما هستند . هر چقدر هم صمیمی و عزیز باشند ، وقت مردن نهایتا تا سر مزارت کنارت خواهند ماند.

 زن اول که روح ماست. غالبا به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست می کنیم . او ضامن توانمندی های ماست اما ما ضعیف و درمانده رهایش کرده ایم تا روزی که قرار است همراه ما باشد اما دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است.





نوشته شده در تاریخ شنبه 91/4/31 توسط سما سماواتی

 

کمی بخند :)

 

شامپو خریدم بیست هزار تومن ریختمش تو ظرف داروگر خمره ای که بقیه نفهمن ازش استفاده نکنن !! فرداش اومدم برم حموم دیدم ظرفش خالیه !!!! داد زدم کی اینو زده به سرش ؟؟ بابام اومد یه دونه زد تو سرم گفت : آخه گدا سگ اینو میزنه سرش !! شامپوت خوراک ماشین شستن بود برو ببین ماشین چه برقی میزنه

.

.

.

یکی از بچه های کوچیک فامیل داره با اخم کارتون می بینه،
میگم چیه اینقدر اخم کردی؟
میگه از بس سانسور کردن، نفهمیدم چی شد اصلا..

.

.

.

این پدر و مادرهایی که واسه بچه شون از روز تولد وبلاگ میسازنند،اکانت فیسبوک باز میکنن،هدفشون چیه؟ مثلن میخوان بگن خیلی از این توله ای که تولید کردیم راضی هستیم؟
 

.

.

.

هربار از بیرون میام بابام میپرسه کجا بودی، منم هربار میگم بیرون بودم. بعدش دیگه هیچی نمی پرسه.
دوست داره فقط مطمئن شه خونه نبودم!!!
 

.

.

.

هروقت یه نفر در جوابت خیلی خونسرد گفت هرجور راحتی ,..
جفت پا بپر تو صورتش تا بفهمه چی جوری راحتی !!!

 

.

.

.

بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد !

 






نوشته شده در تاریخ جمعه 91/4/30 توسط سما سماواتی

الاخره ثابت شد خانم ها باهوش ترند!

پژوهشگران در یکی از تحقیقات اخیر خود به یافته های جنجال برانگیزی دست یافته اند. آنها می گویند طبق آخرین پژوهش ها زنان با هوش تر از مردان هستند.

روانشناسان برای نخستین بار در تاریخ 100 ساله تست lQ دریافته اند که امتیازات زنان از امتیازات مردان بیشتر شده است. در طول قرن گذشته، زنان در تست lQ حدود 5 امتیاز از مردان عقب بوده اند، که روانشناسان این اختلاف امتیاز را به تفاوت های ژنتیکی نسبت می دهند. با این وجود اختلاف امتیاز بین زنان و مردان در سال های اخیر کمتر شده و امسال زنان از مردان جلو زده اند.


دلیل این امر شاید پیچیده تر شدن زندگی زنان در دنیا امروز باشد، چراکه اکثر زنان همزمان درگیر مسئولیت های خانوادگی و کاری هستند. دلیل دیگر شاید این باشد که هوش خانم ها نسبت به هوش آقایان پتانسیل بالاتری دارد ولی، خانم ها تا به حال این را نمی دانسته اند.

به گفته روانشناسان، تاثیر کامل مدرنیزه بر زنان در حال آشکار شدن است و چون جهان روز به روز پیچیده تر می شود، مغز انسان ها ناچار است خود را با این روند تطبیق دهد. به گزارش برترین ها، در این پژوهش زنانی را از آمریکا، کانادا، نیوزیلند، آرژانتین و کشورهای غرب اروپا مورد آزمایش قرار گرفته بودند.

 





نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91/4/28 توسط سما سماواتی
   ........


هانیه توسلی
سلامتی دختری که

سلامتی دختری که عاشق پاهای پیاده عشقش بود چون ماشین نداشت
سلامتی دختری که با عشقش رفت رستوران دونگه غذا شو داد تا جیب عشقش خالی نشه
سلامتی دختری که اگه هر جا بدونه عشقش رفت جای خالی bf شو کنارش حس کرد
سلامتی دختری که دنباله ماشین ، ملک پدری و قیافه عشقش نبود
سلامتی دختری که در هر شرایطی عشقشو تنها نذاشت
سلامتی دختری که عشقشو وسیله ندید برای بازی
سلامتی دختری که هیچ وقت miss برای عشقش ننداخت
سلامتی دختری که رو عشقش حساس بود
سلامتی دختری که با لبخند عشقش دل گرم می شد . . .

هانیه توسلی
 




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91/4/28 توسط سما سماواتی
   1   2   3      >