--> مرداد 90 - مهربانه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مهربانه
   شادی


هر روز، یا دیگر دست‌کم یک‌بار یا دوبار در هفته، چند دقیقه وقت بگذارید و خود را ببینید که غرق در شادی هستید.
شادی را احساس کنید. تنها شادی را پیش رو متصور شوید و خود را ببینید که برخوردار از شادی هستید.
 وقتی این کار را می‌کنید، کائنات تمام افراد، موقعیت‌ها، و رویدادها را به حرکت می‌آورد که آن شادی را برای‌تان بیاورد.
نمی‌توانید شاد باشید اگر که، نگران پول یا نگران سلامتی‌تان باشید، یا این که در روابط خود با دوستان یا خانواده‌ی خود مشکل داشته باشید. پس، هر چند بار که می‌توانید، مقداری شادی در بانک کائنات سپرده کنید. سرمایه‌گذاری‌ای ارزشمندتر از این وجود ندارد.
بادا که همیشه شاد باشید.





نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90/5/31 توسط سما سماواتی

سوار تاکسی شدم.یارو صدای ضبطشو تا ته زیاد کرده بود.میگم میشه صدای ضبطتونو کم کنید؟
میگه اذییتتون میکنه!
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ گفتم کم کنی این یه تیکشو من بخونم ببینی صدای کدوممون بهتره!!!!

رفتم سر خاک خدا بیامرزی دارم خرما تعارف می کنم،
طرف برداشته میگه فاتحه است دیگه نه؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ خدا بیامرز زنده شده داریم جشن می گیریم!

رفتم از قسمت قفسه باز کتابخونه 2 تا کتاب برداشتم آوردم گذاشتم جلوی مسئولش که وارد حسابم کنه؛
میگه: میخوای ببریشون؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ اومدم کتابارو بهت توصیه کنم بخونی، میانگین ساعت مطالعه تو مملکت بره بالا

سر امتحان برگه تقلبم و در آوردم دارم مینویسم
مراقبه دیده میگه تقلبه؟؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ دعای ابوحمزه ثمالیه

رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم،
مربیه میگه: بچه رو میبریدش؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ همینجا میخورمش

رفتم آزمایش ادرار.
یارو میگه ادراره؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ سکنجبینِه برو کاهو بیار بزنیم توش بخوریم!

کمرم درد می کنه یه پارچه بستم بهش.
داداشم میگه کمرت درد می کنه؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ می خوام ادای داداش کایکو رو در بیارم.

داریم 10 نفری بازی شبکه ای میکنیم
اومده میگه جدی حال میده؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ اسکولیم! عذاب داره اما میخوایم تهذیب نفس کنیم

رفتم بانک پول بگیرم
کارمنده میگه پول رو میبرین؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ میخوام وایسم اینجا هر کس رقصید بریزم رو سرش شاباش بدم....

رفتم نوشابه بخرم به یارو میگم اینکه تاریخش مال دو سال پیشه
میگه : یعنی فاسد شده ؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ مونده جا افتاده

دارم از گرما میمیرم ، خودمو مثله چی دارم باد میزنم ،
بابام میاد میگه چیه ؟ گرمته ؟؟؟؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ دارم حداکثر سرعت چرخش مچم رو امتحان میکنم

رفتیم رستوران ، میگم 2تا جوجه لطفا ،
میگه جوجه کباب؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ ازین جوجه رنگیا ، یه قرمز بدین یه سبز

به اپراتور اداره میگم لطفا شماره فلانی رو برام بگیر .
میگه گرفتم وصل کنم؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ فوت کن , قطع کن

زنگ زدم 115،
میگه آمبولانس میخواین قربان؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ یه پلیس 110 میخوام, بقیش هم آدامس بدین!

به مامانم میگم من میرم کارواش،
میگه ماشینم میبری؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ دارم میرم اونجا دوش بگیرم

یارو اومده می‌بینه همکارم توی اتاق نیست
باز می‌پرسه خانم فلانی نیست؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ هستن. افتادن پشت اون کمد. با خط‌کش بزن دربیاد.

مگس کش دستمه.
مامانم میگه میخوای مگسا رو بکشی؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ میخوام رهبری ارکسترشون رو بکنم سمفونی بتهوون بزنن

حواسم نبود با صورت رفتم تو در
میگه ندیدیش؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ من دارکوبم می خوام با منقار یه سوراخ برا خودم باز کنم برم تو

رفتم دکتر میگم:دو روزه بدنم خیلی درد میکنه!
بعد از 10 دقیقه معاینه میگه: میخوای واست دارو بنویسم؟!
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ میخوای واسم دعا کن تا خوب بشم!!!!

با گل رفتم بیمارستان
نگهبان میگه گل برای مریضتون آوردین
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ اومدم خواستگاری تو با این سیبیلات...

رفتم صندلی بخرم واسه کامپیوتر
یارو گفت : راحت باشه؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ خار داشته باشه..

دارم تو حیاطمون موتورمو تعمیر میکنم به مامانم میگم دستمال بیخودی داری؟
میگه میخوای موتورتو تمیز کنی؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ میخوام هل هله کنان برم تو کوچه کردی برقصم

داشتم تلویزیون میدیدم
بعد مادر بزرگم اومده کانال رو عوض کرده بعدش به من میگه داشتی میدیدی؟؟؟!!!
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ داشتم گرمش میکردم تا شما بیای ببینی!!!!!

رفتم واسه استخدام,
یارو میگه اومدی واسه استخدام؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ اومدم ببینم کی استخدام می شه ازش شیرینی بگیرم!

میگم بابا... تصمیم رو گرفتم... می خوام زن بگیرم...
میگه میشناسیش؟ میگم آره..
میگه مجرده؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ منتظرم شوهرش رضایت نامشو امضا کنه بریم خواستگاری


دستمو بلند کردم از استاد سوال کنم .
میگه شما سوال داری؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ خواستم خطوط کف دستمو بهت نشون بدم فالمو بگیری ...

رفتم پیژامه از کمد برداشتم پوشیدم
بابام میگه از تو کمد برداشتی؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ گذاشته بودم تو یخچال تابستونیه پیژامه تگری بپوشم خنک شم





نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90/5/31 توسط سما سماواتی

نگاه مرد به سالگرد ازدواج مثل نگاه گوسفند می مونه به عید قربان

لیلی شدم مجنون شدی ، شیرین شدم فرهاد شدی ، حوا شدم بعید میدونم آدم بشی .

می دونید سریعترین راه به چنگ آوردن قلب یک مرد چیه ؟ پاره کردن سینه اش با یک کارد آشپزخانه

مواد لازم برای درست کردن مرد:مواد خود را حرام نکنید………مرد ها درست شدنی نیستند
 
دقت کردید که همه چیزهای خوب خانم هستند: خورشید خانم، پروانه خانم، مهتاب خانم!
اما همه چیزهای بد آقا هستند: آقا دزده، آقا گاوه، آقا گرگه
!!!

چرا روان درمانی مردها کمتر از زنها طول میکشه؟

معمولا” باید در روان درمانی به دوران کودکی بازگشت و مردها همیشه در همون دوران به سر می برند

آیا می دانید که تفاوت پیر دختر با پیر پسر چیست؟ اولی موفق نشده ازدواج کنه ولی دومی موفق شده ازدواج نکنه

قانون دوم نیوتن: عشق در پسر ها هرگز از بین نمی رود، بلکه از دختری به دختر دیگر انتقال می یابد

مردها مثل جای پارک (پارکینگ) هستن خوباشون که قبلا اشغال شده بقیشون که مونده یا کوچیک هست یا جلو در مردم

فرق باطری با مرد چیست؟ باطری اقلا یک قطب مثبت داره ولی مرد هیچ چیز مثبتی نداره





نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90/5/30 توسط سما سماواتی

رفتم باغ وحش از نگهبانه میپرسم ببخشید آقا قفس شیرا کجاست ؟ میگه بازدید
کننده ای ؟پَـــ نَ پَــــ نه از اقوامشون هستم اینورا کاری داشتم گفتم
سری بهشون بزنم

از تو حموم به مامانم می گم یه صابون بده میگه: مگه صابون نیست؟ میگم
پـَـَـ نَ پـَـَــــ تعدادمون زیاده میترسم یه وقت کم بیاد!!!!

اومدم در
یخچالو باز میکنم دنبال غذا مامانم میگه گشنته؟
پَـــ نَ پَــــ اومدم ببینم کی هی چراغ این تو رو خاموش روشن می کنه!

سر جلسه امتحان به جلوییم میگم سوال 3 رو بلدی؟! میگه آره می خوای!؟
میگم پَـــ نَ پَـــ نگرانت بودم میخواستم اگه ننوشتی بت بگم!!!

دوستم میگه چرا انقدر غذات کم شده ؟ میگم : تو رژیمم ... میگه رژیم لاغری
؟! ...پَـــ نَ پـَـــ رژیم صهیونیستی

رفتم پیش مامان بزرگم میگم خسته نباشى ننه دارى بافتنى میبافى؟
میگه پَــ نَ پَـــ دارم سبزه گره میزنم بختم باز شه یکى بیاد بگیرتم!!!

تو دستشویی سوسک بود با مگس کش کشتمش جنازشو ورداشتم ببرم بندازم
بیرون.خواهرم بین راه نگاه میکنه میگه کشتیش؟
پـَـَـــ نــه پـَـَـــ , تو دستشویی خوابش برده بود دارم میبرمش تو
رختخوابش بخوابه

به دوستم میگم دیشب تو کرمان یه پسره بنزین ریخته سرش خودشو تو خیابون اتیش زده...
میگه سوخت؟!
پَـــ نَ پَـــ یه جون گرفت رفت مرحله بعد !

دزد اومده خونمون همه جا رو بهم ریخته ... 2 تا فرشمونو برده ...
زنگ زدیم پلیس اومده میگه خونتون دزد اومده؟
پـَــــــــ نَ پَــــــــ می خواستیم تغییر دکور بدیم گفتیم شما هم
بیاین نظر بدین !

رفتیم رستوران ... میگم 2 تا جوجه لطفا
میگه جوجه کباب؟
پَ نه پَ ازین جوجه رنگیا ... یه قرمز بدین یه سبز





نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90/5/30 توسط سما سماواتی

راز عشق شقایق !!!! ...

شقایق گفت با خنده ؛ نه تب دارم ، نه بیمارم


اگر سرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم


گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی


نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی



یکی از روزهایی ، که زمین تب دار و سوزان بود


و صحرا در عطش می سوخت ، تمام غنچه ها تشنه


و من بی تاب و خشکیده ، تنم در آتشی می سوخت


ز ره آمد یکی خسته ، به پایش خار بنشسته



و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود


ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم ، سخت شیدا بود


نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش


افتاده بود ، اما طبیبان گفته بودندش

اگر یک شاخه گل آرد ، ازآن نوعی که من بودم


بگیرند ریشه اش را ، بسوزانند


شود مرهم برای دلبرش ، آندم شفا یابد


چنانچه با خودش می گفت ، بسی کوه و بیابان را

بسی صحرای سوزان را ، به دنبال گلش بوده


و یک دم هم نیاسوده ، که افتاد چشم او ناگه به روی من


بدون لحظه ای تردید ، شتابان شد به سوی من

به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و


به ره افتاد و او می رفت ، و من در دست او بودم


و او هرلحظه سر را رو به بالاها


شکر می کرد ، پس از چندی

هوا چون کوره آتش ، زمین می سوخت


و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت


به لب هایی که تاول داشت گفت : چه باید کرد؟

در این صحرا که آبی نیست


به جانم ، هیچ تابی نیست


اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من


برای دلبرم ، هرگز دوایی نیست



واز این گل که جایی نیست ، خودش هم تشنه بود اما


نمی فهمید حالش را ، چنان می رفت و


من در دست او بودم ، و حالا من تمام هست او بودم

دلم می سوخت ، اما راه پایان کو ؟


نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟

و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت


که ناگه روی زانوهای خود خم شد ، دگر از صبر او کم شد


دلش لبریز ماتم شد ، کمی اندیشه کرد ، آنگه

مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت


نشست و سینه را با سنگ خارایی


زهم بشکافت ، زهم بشکافت



اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد


زمین و آسمان را پشت و رو می کرد


و هر چیزی که هرجا بود ، با غم رو به رو می کرد

نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب ، خونش را


به من می داد و بر لب های او فریاد


بمان ای گل ، که تو تاج سرم هستی


دوای دلبرم هستی ، بمان ای گل

و من ماندم نشان عشق و شیدایی


و با این رنگ و زیبایی


و نام من شقایق شد


گل همیشه عاشق شد

 





نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/5/26 توسط سما سماواتی
   1   2   3   4   5      >