--> مرداد 90 - مهربانه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مهربانه
   دوستی


دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور میکردند.
بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند.یکی از آنها از سر خشم؛بر چهره دیگری سیلی زد. دوستی که سیلی خورده بود؛سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید،روی شنهای بیابان نوشت "امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد".

آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند. تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند.ناگهان شخصی که سیلی خورده بود؛ لغزید و در آب افتاد. نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد. بعد از آنکه از غرق شدن نجات یافت؛ بر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد: "امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد".

دوستش با تعجب پرسید: بعد از آنکه من با سیلی ترا آزردم؛ تو آن جمله را روی شنهای بیابان نوشتی ولی حالا این جمله را روی تخته سنگ حک میکنی؟ دیگری لبخند زد و گفت:
"وقتی کسی ما را آزار میدهد؛ باید روی شنهای صحرا بنویسیم تا بادهای بخشش؛ آن را پاک کنند ولی وقتی کسی محبتی در حق ما میکند باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد."





نوشته شده در تاریخ شنبه 90/5/8 توسط سما سماواتی
   اتش


عکس های آتشین

 


Join Gevo Group

 

Join Gevo Group

 

Join Gevo Group

 

Join Gevo Group

 

Join Gevo Group

 

Join Gevo Group

 

Join Gevo Group

 

Join Gevo Group

 

Join Gevo Group




نوشته شده در تاریخ شنبه 90/5/8 توسط سما سماواتی
   پ نه پ


دوستم میگه چرا انقدر غذات کم شده ؟ میگم : تو رژیمم ... میگه رژیم لاغری ؟! ...پَـــ نَ پـَـــ رژیم صهیونیستی

معلمم اومده خونمون تمبکمو دیده میگه تمبکه؟ میگم پَـــ نَ پَـــ ساکسیفونه روش پوست کشیدم گردو خاک نره توش .میگه منظورم اینه که میزنی؟ میگم پَـــ نَ پَــــ اون زورش زیاد تره اون منو میزنه میگه بیخیال درسو شروع کنیم؟ میگم پَــ نَ پَـــ من تنبک میزنم شمام برقص با هم پول در بیاریم. بعدش بابام اومده میگه اِ حاااامد ایشون معلمتونه؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ ایشون دوست دخترمه به خاطره گرونی پول نداره ریشاشو بزنه

دوستم زنگ زده میگه چکار میکنی ؟ میگم ماشینمو آوردم تعمیرگاه . میگه مگه خرابه ؟ پَــــ نَ پـَــــ آوردمش تعمیرگاه عیادت دوستای مریضش

قرمه سبزی آوردند رو میز می پرسه:قرمه سبزیه؟؟؟؟؟؟؟؟ پَـــــ نَ پــَـــ کوکو سبزیه آبشو زیاد کردن کم نیاد

زنه رفته دکتر زنان ، دکتر ازش میپرسه بچتون لگد هم می زنه ؟ زنه جواب میده پَــ نَ پَــ، فحش خواهر مادر میده

تو آرایشگاه کار می کردم ... از مشتری می پرسم برات ماسک بذارم؟
میگه ماسک برای جوش صورت و اینا ؟!
پـَــــــــ نَ پَـــــــــ په ماسک اسپایدرمن

رفتم چشم پزشک
میگه واسه سرخی چشمتون اومدین ؟
پـَـــ نَ پـَــــ سرخیش عادیه وسطش سیاه شده

روی تردمیل میدوم ... اومده می گه می خوای لاغر بشی؟؟؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ می خوام ببینم چند اسب ِ بخار قدرت دارم! می تونم پوز ِ یوز پلنگو بزنم یا نه

به مامانم میگم یه سگِ خوب و نژاد دار پیدا کنیم واسه جفتگیری.. میگه واسه سگمون؟؟؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ واسه پسر اشرف خانوم اینا که بچه دار نمیشن

به پسرخاله ام می گم تب کردم میگه: اِ؟ مریض شدی؟
می گم پَـــ نَ پَـــ دمای بدنمو بردم بالا ببینم فنش کار میفته یا نه

رفتم سر قبر بابابزرگم.... یارو اومده پیشم نشسته میگه فوت کردن.؟
پَـــ نَ پَـــ فردا امتحان ریاضی داره خودشو زده به خواب که نره

یارو زده روح الله داداشی رو کشته، حالا گرفتنش میگه حالا چی میشه اعدامم میکنن؟؟ میگم پَـــ نَ پَـــ میری مرحله بعد باید محراب فاطمی روهم بکشی

برگشتم خونه میگه اومدی؟پَـــــ نَ پَـــــــ این لودینگمه : پلیز ویت 40 درصدش مونده هنوز کامل شه میام تو

یه روز با جعبه خیلی بزرگ رفتم اداره پُست، گذاشتم رو ترازو جعبه رو کارمنده اومده میگه می خوای پُست کنُی؟!!
گفتم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم وزنش کنم ببینم اگه اضافه وزن داره شبها بهش شام ندم

سر جلسه امتحان به جلوییم می گم برسونیا ... می گه چی؟ تقلّب؟؟؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ تنفس ِ دهان به دهان

ساعت 7 صبح داییم به گوشیم زنگ زده برداشتم میگم: بــــــــله!؟
میگه اِ خواب بودی؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ سر صبحی صدامو شکل داریوش کردم حال کنی!

دوستم اومده صاف رفته نشست رو بالشم! میگم:راحتی‌؟ میگه: بلند شم یعنی‌! میگم: پـَـَـ نَ پـَـَـــ بشین قالب باسنت شه یه موقع گم شدی واسه تشخیص هویت ازش استفاده کنیم

رفتم مغازه دارو سوسک کش خریدم . میگم بریزم زمین اینو؟یارو میگه پَـــ نَ پَـــ صبح ظهر شب با یه لیوان آب بده سوسکه بخوره





نوشته شده در تاریخ شنبه 90/5/8 توسط سما سماواتی

ماجرای زن گرفتن یک چهارپا

پــــدر از هـــمـــه جــا بـی خبرش

کـــره ای گــفــت بـــه بابای خرش

ایـــــن الاغ نـــــــرّه ی کــــره خــرت

وقـــت آن اســــت بــــرای پســرت

تـــو کــه هر روز به صحرا میری

مــاده ای خـــوشگـل و زیـبا گیری

ورنـــه از بـــی زنـــی بــیمار شوم

وقـــت آن اســت کـه زن دار شـوم

ای عــزیـــز دل بـــابــــا ، پــســرم

پـــدرش گــفــت کــه ای کـره خَرَم

نـــه طــویـــلــه ، نه جُلی نه کاهی

تـــو کـــه در چــنــتــه نداری آهی

پـــــــدر نـــــــرهّ خـــــر دربــــدرت

تـــو کـــه جــز خـوردن مال پدرت

یک جو از عقل به سر نیست تو را

هـــیـــچ کـــار دگــری نیست تو را

بـــاورم نـیــست کـــه ایـنقدر جَلبَی

به چه جرأت تو زمـن زن طـلــبی

بــهـــر مــــردم بــبـــری تــو باری

بـــایـــد اول تـــو بــگـیـری کاری

بـهــر آن کُــرّه خـــوشگـــل بـبـری

بعـد از آن یک دو تا پالان بخـری

تــا کــه راضــی شــود از تو آن یار

یک طــویــلـه بکنی رهن و اجار

بـهـر آن مـاده خــر خـوب و ملوس

بـعــد بـایــد بـخری رخت عروس

روی جُـــل نـقــش و نـگـاری زیـبـا

جُـــلـی از جــنـــس کــتـــان اعلا

بــهــر مــاشـیـن عروس یـک گاری

بــعـــد بـــایـــد بـــکـــنی گلکاری

بــعـــد از ایـــن زنـــدگــیـــّت آغـازه

وقــتی ایـــنـهــا بـــشـــود آمــاده

بــا تـــأنــی نَـکــه بـــا ایـــن عـجـله

می بــری مـــاده خــرت را حجله

پــــــدر بـــــا ادب و بــــا هــــنـــرت

بــشـنــو ایــن پــنــد زبابای خرت

موسم عــقــد تــو بــر پا نشود

تــا کـــه اســبــاب مــهــیــا نشود

تــا نـــهـــنـــد آدمـــیـــان پــشتت بار

پــس از امــروز بــرو بر سرکار





نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/5/6 توسط سما سماواتی

یه چیز میگم بگو باشه
 
.
.
.
.
.
.
 
یه ماچ میدی دلم واشه
 




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/5/6 توسط سما سماواتی
<      1   2   3   4   5      >